حمایت از گنج‌نما




 

گزیدهٔ غزل ۴۴

گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا

او مراکشت شدم زنده مپو یید مرا

بر درش مردم و آن خاک بر اعضای من است

هم بدان خاک درآید و مشویید مرا

عاشق و مستم و رسوایی خویشم هوس است

هر چه خواهم که کنم هیچ مگویید مرا

خسروم من : گلی ازخون دل خود رسته

خون من هست جگر سوز مبویید مرا