درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
راز دلت به صبر گفت بپوشان
حال دل غرقه زان ره ندانست
خال بناگوش او ز گوشه نشینان
برد چنان دل که گوشواره ندانست
< گزیدهٔ غزل ۱۴۰
گزیدهٔ غزل ۱۳۸ >