حمایت از گنج‌نما




 

گزیدهٔ غزل ۲۸۲

ای زلف تو دام دل دانا و خردمند

دشوار جهد دل که در افتاد درین بند

بودیم خردمند که زد عشق تو برما

دیوانگی آورد و نماندیم خردمند

ای باد بجنبان سر آن زلف و ببخشای

برحال پریشان پریشان شده‌ای چند

اصحاب هوس چاشنی عشق چه دانند؟

لذت ندهد تشنهٔ می را شکر و قند

عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی

جهل است خردمندی‌و دیوانه خردمند

تا جان بود از مهر رخش بر نکنم دل

گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند