حمایت از گنج‌نما




 

گزیدهٔ غزل ۲۹۷

یک دل به سر کوی تو آباد نیابند

یک جان زخم زلف تو آزاد نیابند

از پس که گرفتار غمت شد همه دلها

آفاق بگردند و دلی شاد نیابند

روزی که روی مست و خرامان سوی بازار

در شهر یکی صومعه آبادنیابند

جان میکن و از بهر وفا دم مزن ای دل

کاین مزد زخوبان پریزادنیا بند

ناخورده خراشی ز سرتیشهٔ هجران

سنگی به سر تربت فرهاد نیابند