گفتی دو چشم و دو لبم زینها کدام آید خوشت
خوردند اگر چه خون من هر چار می آید خوشم
خواهم شبی کز بوی او بیخود شوم پهلوی او
گه رونهم برروی او گه دوش بر دوش آیدم
< گزیدهٔ غزل ۴۴۷
گزیدهٔ غزل ۴۴۵ >