چه لازم است بگویم
که چه مایه میخواهمت؟
چشمانت ستاره است و
دلت شک.
□
جرعهیی نوشیدم و خشکید.
دریاچهی شیرین
با آن عطش که مرا بود
برنمیآمد،
میدانستم.
چه لازم بود بگویم
که چه مایه میخواستمش؟
۱۳۶۴
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
< ترانهی اشک و آفتاب...
کجا بود آن جهان... >