حمایت از گنج‌نما




 

رویا زدگی شکست : پهنه به سایه فرو بود.

زمان پرپر می شد.

از باغ دیرین ، عطری به چشم تو می نشست.

کنار مکان بودیم. شبنم دیگر سپیده همی بارید.

کاسه فضا شکست. در سایه - باران گریستم، و از چشمه غم بر آمدم.

آلایش روانم رفته بود. جهان دیگر شده بودم.

در شادی لرزیدم ، و آن سو را به درودی لرزاندم.

لبخند در سایه روان بود . آتش سایه ها در من گرفت : گرداب آتش شدم.

فرجامی خوش بود: اندیشه نبود.

خورشید را ریشه کن دیدم.

و دروگر نور را ، در تبی شیرین ، با لبی فرو بسته ستودم.

< آن برتر