چون موش از ادای این فصول بپرداخت باخه او را جوابهای با لطف داد
لله در النائبات فانها
صدا اللئام و صیقل الاحرار
و سخن تو شنودم و هر چه گفتی آراسته و نیکو بود
قلیل المال تصلحه فیبق
و لا یبقی الکثیر مع الفساد
و صاحب مروت اگر چه اندک بضاعت باشد همیشه گرامی و عزیز روزگار گذارد
نیک درانست که داندخود
چشمه حیوان زنم پارگین
این غربت را در دل خود چندین وزن منه
والدهر ذودول تنقل فی الوری
ایا مهن تنقل الافیا
و علما گفتهاند
پای بر دنیا نه و بر دوزخ چشم نام و ننگ
دست در عقبی زن و بر بند راه فخر و عار
و پوشیده نماند که تو از موعظت من بی نیازی و منافع خویش را از مضار نیکو بشناسی