حمایت از گنج‌نما




 

بخش ۱۱۶ - بیان آنکه روح حیوانی و عقل جز وی و وهم و خیال بر مثال دوغند و روح که باقی است درین دوغ همچون روغن پنهانست

جوهر صدقت خفی شد در دروغ

هم‌چو طعم روغن اندر طعم دوغ

آن دروغت این تن فانی بود

راستت آن جان ربانی بود

سال ها این دوغ تن پیدا و فاش

روغن جان اندرو فانی و لاش

تا فرستد حق رسولی بنده‌ای

دوغ را در خمره جنباننده‌ای

تا بجنباند به هنجار و به فن

تا بدانم من که پنهان بود من

یا کلام بنده‌ای کان جزو اوست

در رود در گوش او کو وحی جوست

اذن مؤمن وحی ما را واعی است

آنچنان گوشی قرین داعی است

همچنانکه گوش طفل از گفت مام

پر شود ناطق شود او درکلام

ور نباشد طفل را گوش رشد

گفت مادر نشنود گنگی شود

دایما هر کر اصلی گنگ بود

ناطق آنکس شد که از مادر شنود

دانکه گوش کر و گنگ از آفتی ست

که پذیرای دم و تعلیم نیست

آنکه بی‌تعلیم بد ناطق خداست

که صفات او ز علت ها جداست

یا چو آدم کرده تلقینش خدا

بی‌حجاب مادر و دایه و ازا

یا مسیحی که به تعلیم ودود

در ولادت ناطق آمد در وجود

از برای دفع تهمت در ولاد

که نزاده ست از زنا و از فساد

جنبشی بایست اندر اجتهاد

تا که دوغ آن روغن از دل باز داد

روغن اندر دوغ باشد چون عدم

دوغ در هستی برآورده علم

آنکه هستت می‌نماید هست پوست

وآنکه فانی می‌نماید اصل اوست

دوغ روغن ناگرفته ست و کهن

تا بنگزینی بنه خرجش مکن

هین بگردانش به دانش دست دست

تا نماید آنچه پنهان کرده است

زآنکه این فانی دلیل باقی است

لابهٔ مستان دلیل ساقی است