حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۲۶۱

هان ای طبیب عاشقان سوداییی دیدی چو ما

یا صاحبی اننی مستهلک لو لاکما

ای یوسف صد انجمن یعقوب دیدستی چو من

اصفر خدی من جوی و ابیض عینی من بکا

از چشم یعقوب صفی اشکی دوان بین یوسفی

تجری دموعی بالولا من مقلتی عین الولا

صد مصر و صد شکرستان درجست اندر یوسفان

الصید جل او صغر فالکل فی جوف الفرا

اسباب عشرت راست شد هر چه دلم می‌خواست شد

فالوقت سیف قاطع لا تفتکر فیما مضی

جان باز اندر عشق او چون سبط موسی را مگو

اذهب و ربک قاتلا انا قعودها هنا

هرگز نبینی در جهان مظلومتر زین عاشقان

قولوا لاصحاب الحجی رفقا بارباب الهوی

گر درد و فریادی بود در عاقبت دادی بود

من فضل رب محسن عدل علی العرش استوی

گر واقفی بر شرب ما وز ساقی شیرین لقا

الزمه و اعلم ان ذا من غیره لا یرتجی

کردیم جمله حیله‌ها ای حیله آموز نهی

ماذا تری فیما تری یا من یری ما لا یری

خاموش و باقی را بجو از ناطق اکرام خو

فالفهم من ایحائه من کل مکروه شفا