خیزم بروم چو صبر نامحتملست
جان در قدمش کنم که آرام دلست
و اقرار کنم برابر دشمن و دوست
کانکس که مرا بکشت از من بحلست
< رباعی شمارهٔ ۱۸
رباعی شمارهٔ ۱۶ >