دوش آمد و گفت: در جنون میفکنیم
جان میسوزیم و تن به خون میفکنیم
بنشین تو برون که در درونت ره نیست
تا هرچه درونست برون میفکنیم
< شمارهٔ ۱۷
شمارهٔ ۱۵ >