دل دوش ز لعلِ همچو قندش میسوخت
جان نیز ز زلفِ چون کمندش میسوخت
خورشید سپر فکنده میرفت خجل
تا روز و شبِ تیره سپندش میسوخت
< شمارهٔ ۲۸
شمارهٔ ۲۶ >