یک شب مه گردون به رخت مینگرید
وز اشک ز دیده خون دل میبارید
یک قطره از آن بر رخ زیبات چکید
وان خال بدان خوشی از آن گشت پدید
< رباعی شمارهٔ ۲۰۴
رباعی شمارهٔ ۲۰۲ >