با دل گفتم گرد بلا میپویی
بنشین که نه مرد عشق آن مهرویی
دل گفت ز خواب دیر بیدار شدی
خر جست و رسن برد کنون میگویی
< رباعی شمارهٔ ۴۴۳
رباعی شمارهٔ ۴۴۱ >